«حق» ازدواج برای همه
هوای این آخر هفته مثل آخر هفته های اخیر حسابی سرد است و کسانی که می آیند خیابان برای راهپیمایی له یا علیه «حق» ازدواج برای همه که قرار است در پارلمان به بحث گذاشته شود، آدمهایی هستند باانگیزه.
داستان از این قرار است که در فرانسه امروز ازدواج چه به صورت مدنی و چه به صورت مذهبی آن فقط بین دو نفر با جنسیت متفاوت یا به عبارت ساده تر بین یک زن و یک مرد امکان پذیر است. طبق قانون نهاد دیگری وجود دارد به نام پکس* که به تعهد دو نفر با جنسیت متفاوت یا همجنس شکل حقوقی می دهد. پکس چیزی شبیه ازدواج است و حقوق و وظایف تقریبا و نه تحقیقا مشابهی را برای افراد قائل می شود. پکس در اساس برای سر و سامان دادن به اوضاع حقوقی دو همجنس خواهان تعهد ایجاد شده اما عملا بیش از نود درصد افرادی که تا به حال اقدام به آن کرده اند زوجهای غیرهمجنسی هستند که به هر دلیل نمی خواهند ازدواج کنند ولی می خواهند حقوق و وظایف مشخص تری داشته باشند.
حالا قرار است به همه حق ازدواج اعطا شود و همچنین حق داشتن فرزندخوانده برای زوجهای همجنس. مخالف و موافق هم زیاد دارد، از حقوقدان بگیر تا فعال حقوق اجتماعی و روانشناس.
من شخصا با ازدواج برای همه مشکلی ندارم. هر دانش آموخته حقوق می داند که ازدواج پیش از هر چیز نوعی قرارداد است. یعنی اگر بار اجتماعی و فرهنگی آن را کنار بگذاریم، در آن دو نفر در مقابل هم تعهداتی حقوقی را می پذیرند. حالا برای من نوعی چه فرقی می کند که این دونفر آقای ایکس و خانم ایگرگ باشند یا آقایان زد یا خانمها زد. به علاوه در جامعه فرانسه امروز ازدواج نه پیش شرط تولیدمثل است، چرا که نیمی از بچه ها خارج از چارچوب ازدواج به دنیا می آیند، و نه دارای بار خاصی، چرا که بی شمار افراد با هم زندگی می کنند بی آنکه جامعه قضاوتی اخلاقی در این مورد داشته باشد. طبق آمار، اکثریت جامعه هم با ازدواج دو همجنس مشکل چندانی ندارد.
اما قضیه فرزندخوانده داشتن پیچیده تر است، یعنی اینکه یک زوج همجنس بتواند به عنوان یک زوج و مانند یک زوج غیرهمجنس کودکی را به فرزندی بپذیرد. هر طرف می کوشد با دلایل علمی و عملی و روانشناسانه ثابت کند که کودکانی که در خانه ای با زوج همجنس بزرگ شده اند مشکل دارند یا ندارند و مثال برای آن زیاد است اما ظاهرا هنوز ادله علمی صددرصدی در مورد آن وجود ندارد.
من در این مورد هنوز شک دارم. از یک طرف معتقدم مسلما بهتر است کودک در خانه ای پرمهر بزرگ شود، حالا اعضای خانواده هر جنسیتی می خواهند داشته باشند. از طرف دیگر فکر می کنم، با توجه به شرایط جامعه امروز آیا چنین کودکانی که یکبار رنج کشیده اند بار دیگر از اینکه در خانواده ای متفاوت از اکثریت بزرگ شوند، از نیش و کنایه ها و قضاوتهای احتمالی رنج نخواهند برد؟
مساله دیگر این است می دانیم که چنین خانواده هایی عملا وجود دارند. چرا که طبق قانون یک فرد مجرد هم می تواند کودکی را به فرزند خواندگی بپذیرد. آنچه زوجهای همجنس در عمل می کنند. یعنی یکی از آنها به تنهایی فرزند می پذیرد و این کودک عملا در یک خانواده همجنسگرا بزرگ می شود. قانون جدید فقط این خانواده در عمل تشکیل شده را به رسمیت خواهد شناخت. نکته مثبت اینکه در این صورت والد دوم که امروز هیچ حقی بر طفل ندارد و هیچ وظیفه ای در مقابل او، دارای همان حقوق و وظایفی خواهد شد که والد اول.
درست نمی دانم اما شاید بهتر باشد این بخش از قانون را به زمان دیگری موکول کرد و تا آن زمان با قدرت روی فرهنگ جامعه و ارزشهای جدید آن سرمایه گذاری کرد.
داستان از این قرار است که در فرانسه امروز ازدواج چه به صورت مدنی و چه به صورت مذهبی آن فقط بین دو نفر با جنسیت متفاوت یا به عبارت ساده تر بین یک زن و یک مرد امکان پذیر است. طبق قانون نهاد دیگری وجود دارد به نام پکس* که به تعهد دو نفر با جنسیت متفاوت یا همجنس شکل حقوقی می دهد. پکس چیزی شبیه ازدواج است و حقوق و وظایف تقریبا و نه تحقیقا مشابهی را برای افراد قائل می شود. پکس در اساس برای سر و سامان دادن به اوضاع حقوقی دو همجنس خواهان تعهد ایجاد شده اما عملا بیش از نود درصد افرادی که تا به حال اقدام به آن کرده اند زوجهای غیرهمجنسی هستند که به هر دلیل نمی خواهند ازدواج کنند ولی می خواهند حقوق و وظایف مشخص تری داشته باشند.
حالا قرار است به همه حق ازدواج اعطا شود و همچنین حق داشتن فرزندخوانده برای زوجهای همجنس. مخالف و موافق هم زیاد دارد، از حقوقدان بگیر تا فعال حقوق اجتماعی و روانشناس.
من شخصا با ازدواج برای همه مشکلی ندارم. هر دانش آموخته حقوق می داند که ازدواج پیش از هر چیز نوعی قرارداد است. یعنی اگر بار اجتماعی و فرهنگی آن را کنار بگذاریم، در آن دو نفر در مقابل هم تعهداتی حقوقی را می پذیرند. حالا برای من نوعی چه فرقی می کند که این دونفر آقای ایکس و خانم ایگرگ باشند یا آقایان زد یا خانمها زد. به علاوه در جامعه فرانسه امروز ازدواج نه پیش شرط تولیدمثل است، چرا که نیمی از بچه ها خارج از چارچوب ازدواج به دنیا می آیند، و نه دارای بار خاصی، چرا که بی شمار افراد با هم زندگی می کنند بی آنکه جامعه قضاوتی اخلاقی در این مورد داشته باشد. طبق آمار، اکثریت جامعه هم با ازدواج دو همجنس مشکل چندانی ندارد.
اما قضیه فرزندخوانده داشتن پیچیده تر است، یعنی اینکه یک زوج همجنس بتواند به عنوان یک زوج و مانند یک زوج غیرهمجنس کودکی را به فرزندی بپذیرد. هر طرف می کوشد با دلایل علمی و عملی و روانشناسانه ثابت کند که کودکانی که در خانه ای با زوج همجنس بزرگ شده اند مشکل دارند یا ندارند و مثال برای آن زیاد است اما ظاهرا هنوز ادله علمی صددرصدی در مورد آن وجود ندارد.
من در این مورد هنوز شک دارم. از یک طرف معتقدم مسلما بهتر است کودک در خانه ای پرمهر بزرگ شود، حالا اعضای خانواده هر جنسیتی می خواهند داشته باشند. از طرف دیگر فکر می کنم، با توجه به شرایط جامعه امروز آیا چنین کودکانی که یکبار رنج کشیده اند بار دیگر از اینکه در خانواده ای متفاوت از اکثریت بزرگ شوند، از نیش و کنایه ها و قضاوتهای احتمالی رنج نخواهند برد؟
مساله دیگر این است می دانیم که چنین خانواده هایی عملا وجود دارند. چرا که طبق قانون یک فرد مجرد هم می تواند کودکی را به فرزند خواندگی بپذیرد. آنچه زوجهای همجنس در عمل می کنند. یعنی یکی از آنها به تنهایی فرزند می پذیرد و این کودک عملا در یک خانواده همجنسگرا بزرگ می شود. قانون جدید فقط این خانواده در عمل تشکیل شده را به رسمیت خواهد شناخت. نکته مثبت اینکه در این صورت والد دوم که امروز هیچ حقی بر طفل ندارد و هیچ وظیفه ای در مقابل او، دارای همان حقوق و وظایفی خواهد شد که والد اول.
درست نمی دانم اما شاید بهتر باشد این بخش از قانون را به زمان دیگری موکول کرد و تا آن زمان با قدرت روی فرهنگ جامعه و ارزشهای جدید آن سرمایه گذاری کرد.
Le pacte civil de solidarité=pacs *
اينجا وبلاگ من است. جایی است برای گفتگو اما من نديم خودمم نه نديم خوانندگان. چيزى ميبايدم گفت كه مرا خوش آيد نه الزاما خوانندگان را.